دنیای جوانان: محمد حسينزاده: استعداد گاهي از جايي ظهور ميكند كه شايد كمتر كسي انتظارش را دارد ولي مشخصا تمام استعداد چنين فرصتي را پيدا نميكنند. زمانيكه فيلم سينمايي خورشيد، ساخته مجيد مجيدي در جشنواره فيلم فجر ۲ سال پيش و بعد از آن در جشنوارههاي بينالمللي مختلف درخشيد، كمتر كسي فكرش را ميكرد كه يك كودك كار در اين فيلم بازيگر نقش اصلي باشد و حالا آن كودك بااستعداد تبديل به يك ستاره در سينماي كشور شده است. روحالله زمانی متولد ۱۳۸۴ و کودک کار بود که با حمایتها و مراقبتهای پدر و مادرش بزرگ میشود و از یک جایی به عنوان کودک کار، برای حمایت از خانوادهاش خودش درآمدزایی میکند. او پس از درخشیدن در جشنواره فیلم فجر سی و هشتم با خورشید، در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان موفق شد پروانه زرین و دیپلم افتخار بهترین بازیگر را در بخش بین الملل دريافت كند و سپس جایزه بهترین بازیگر نوظهور جشنواره ونیز را برد و در نخستین تجربه کارگردانی هادی حجازیفر هم بازی ميكند. زمانی با ایفای نقش علی در خورشید، ساخته مجید مجیدی در حضور چهرههایی برجسته چون علی نصیریان و جواد عزتی چشمها را خیره کرد و همین درخشش هیات داوران جشنواره معتبر ونیز را واداشت جایزه موسوم به مارچلو ماسترویانی را به او بدهند. هر چند زمانی به دلیل ابتلا به کرونا در تهران بود و جایزهاش را مجیدی گرفت. بازیگر نوجوان بازی در مجموعه تاریخی شهیدان باکری، به کارگردانی حجازیفر را در کارنامه دارد که برای پخش از تلویزیون آماده میشود. به همين بهانه و البته اكران آنلاين اين روزهاي فيلم خورشيد، با او همراه شديم تا بيشتر درباره دنياي اين روزهايش بدانيم…
-پس از نمایش فيلم سينمايي خورشید در جشنواره فیلم فجر و حضور آن در جشنوارههای جهانی، بازی تو بسیار دیده و پسندیده شد… بعد از آن چه اتفاقی در زندگی روحالله زمانی رخ داد؟
*قبل از خورشید، یک آدم دیگر بودم، بعد از خورشید آدمی دیگر شدم. یعنی باید بگویم بعد از بازی در این فیلم یک روحالله دیگر از نو متولد شد. در گذشته زندگیام معطوف رفیقبازی و کارهایی بود که بیشتر تلف کردن عمر به شمار میآید. بازیگری برایم اینطور نیست که بگویم آمدم در این کار و علاقه پیدا کردم. ۳ سالم که بود، مادرم از من فیلم گزارشگری گرفته است. در ۵ سالگی با رفیقهای محلهمان فیلم بازی کردم. در ۷-۸ سالگی هم یک فیلم دیگر بازی کردم. این فیلمهای کوتاه بود که با گوشی پدرم و داییام میگرفتم. به قدری به بازیگری علاقه داشتم و دارم که این فیلمها هنوز در گوشی باقی مانده است. سرانجام این علاقه سبب شد در ۱۱ سالگی بروم و از یکی بپرسم چطور میشود بازیگر شد؟ آن فرد البته ناامیدم کرد و گفت که حتما باید یک پارتی خیلی بزرگ داشته باشی.
-این سوال را از چهره سینمایی پرسیدی؟
*یک گریمور بود که میگفت اصلا بازیگر شدنت امکانپذیر نیست. میگفت بیا من هزار تا تست بازیگری در مقابلت بگذارم، اگر توانستی یکی را انجام بدهی!؟ حرف آن گریمور ذوقم را کور کرد و سبب شد قید بازیگری را بزنم. یکی از روزهایی که مدرسه بودم، از دفتر مرا صدا کردند. پیش خودم گفتم تازه من را سر کلاس فرستادند، باز چه اتفاقی افتاده؟ خدایا از جان من چه میخواهند، باز باید بروم جلوی دفتر؟ یکدفعه ناظم آمد و دست مجید آزرم را گرفت و گفت: جان مادرت این را بردار و با خودت ببر. این پسر کوه را برای شما میشکافد، همین را انتخاب کن و از مدرسه ببر بیرون! همینطور ادامه میداد كه به خدا این کارتان را راه میاندازد و فقط باید با خودت ببریاش. بعد از آن من با آقای آزرم رفتم پیش آقای عسگری تست دادم و بعد همان تست را دوباره آقای مجیدی از من گرفت. پیش خودم میگفتم هیچ اتفاقی نمیافتد.
-کدام مدرسه درس میخواندی؟
*مدرسه احمدی روشن در بریانک که فکر میکنم الان اسمش عوض شده است. ما در خانه تلویزیون نداشتیم که بتوانم فیلم نگاه کنم، ولی اینقدر به سینما علاقه داشتم که فیلمها را در گوشی دوست و آشنا نگاه میکردم.
-روند انتخاب شدنت برای بازی در خورشید چگونه بود؟ از بین چه تعداد داوطلب برای این نقش انتخاب شدی؟
*امیدی به انتخاب شدن نداشتم، ولی رفته رفته که به گوشم رسید استعدادش را دارم، یک مقدار ذوق و شوق پیدا کردم. بعد همراه مادرم به فرهنگسرای بهمن رفتیم. هیچوقت فراموش نمیکنم، فرهنگسرا پر از بچه بود. به مادرم گفتم بیا برویم، من قبول نمیشوم. مادرم گفت پسرم تو دلت پاک است، خدا هوایت را دارد، یک بسمالله بگو و برو جلو. ایستادم و آن روز گذشت. باورم نمیشد که بین آن همه بچه انتخاب شوم ولی فردا تماس گرفتند و گفتند که قبول شدهام. فردا دوباره رفتیم. آقای مجیدی برای یکی دیگر از نقشها از من تست گرفت و حذف شدم. بدجور توی ذوقم خورد اما دعا میکردم و دلم روشن بود که انتخاب میشوم. ایمان داشتم که در فیلم بازی میکنم و به همین دلیل دست به ترکیب صورتم نزدم. مادرم میگفت برو موهایت را کوتاه کن، فیلم تمام شد، حذفت کردند. آن موقع بود که در دلم گفتم خدایا من را قبول کردی، دمت گرم، چه میشود برای نقش اول انتخاب شوم؟ همینطوری گفتم. یکدفعه فردای همان روز با من تماس گرفتند و گفتند بدون اینکه به موهایت دست بزنی، بلند شو بیا. برای نقش اول اين فيلم سينمايي، ۳ رقیب داشتم که آنها حذف شدند و من انتخاب شدم. بازی در خورشید باعث تغییر زیادی در من شد. چرا دروغ بگویم، اکنون تازه درس میخوانم. قبلا همیشه سر کلاس خواب بودم و در انتها پاچهخاری معلمها را میکردم که به من نمره بدهند. همینطوری کلاس به کلاس بالا میرفتم ولی الان آدم دیگری شدم و در حال تلاش هستم تا آجر به آجر خودم را روی هم بگذارم و بسازم و روزی بازیگر خیلی خوبی شوم که متعلق به مردم است. امیدوارم روزی برسد که خانوادهام به من افتخار کنند. میخواهم پرچم ایران و استان آذربایجان را بالا ببرم.
-بعد از خورشید خبرهایی از بازی تو در فیلمهای دیگر آمد. از شرایط کنونی که در سینما داری راضی هستی؟
*خیلی از کارشناسان در شرایط عادی میگفتند سینمای ایران در کماست، متاسفانه کرونا هم آمد و شرایط را خیلی بد کرد. این بدشانسی بود که برای من رخ داد اما خوشبختانه بعد از خورشید برای بازی در سریال شهیدان باکری انتخاب شدم. برای بازی در این سریال وزنم را کم کردم. امیدوارم اتفاقهای خوبی برای این مجموعه رخ دهد. ساختار سریال به گونهای است که میشود همه چیز آن را پذیرفت.
-برای پذیرفتن این نقش با آقای مجیدی هم مشورت کردی؟
*جا دارد اینجا بگویم آقای مجیدی اصلا اینطور که میگویند، نیست. آقای مجیدی حتی قبل از اکران خورشید گذاشت من برای بازی در مجموعه شهید باکری بروم. من به حرفهایی که پشت سر آقای مجیدی میگویند باور ندارم. به عشق و معرفت آقای مجیدی وارد تونلهای پر از خاک خورشید میشدم. نمیخواهم به صورتی بگویم که همه فکر کنند در حال تعریف کردن از ایشان هستم، اصلا اینطور نیست. افرادی که با ایشان از نزدیک نشست و برخاست دارند، قطعا میدانند این حرفها در موردشان درست نیست.
-یعنی در قرارداد تو هیچ محدودیتی برای انتخاب نقشهای دیگر وجود ندارد؟ شایعههایی مطرح است که تو و چند بازیگر نوجوان فیلم برای قبول نقشهای دیگر حتما باید با آقای مجیدی مشورت کنید!
*آقای مجیدی خودش به من گفت باید کتاب و درست را بخوانی که اگر یک روز خواستی سر کار دیگری بروی، خودت بتوانی درباره آن تصمیم بگیری و به من زنگ نزنی. ایشان فقط میگوید درست را ادامه بده. در عین حال گفت هر زمانی که راهنمایی خواستی، به من زنگ بزن و حتی اگر راهنمایی نمیخواهی، خودت سر کارهای مختلف برو. به من ۲-۳ کار پیشنهاد شد که آقای مجیدی گفت از نظر من خوب نیست، ولی تا شهید باکری را گفتم، گفت برو، در زندگی به دردت میخورد.
-پس کارهای دیگر را به تو توصیه کرد که قبول نکنی؟
*قرار شد سر کار خانم پوران درخشنده هم بروم، ولی کارش تعطيل شد. برای نقش اول فیلم پسرها فریاد نمیزنند، خانم درخشنده به من پیشنهاد داده شد و آقای مجیدی هم گفت قبول کن ولی این کار به خاطر کرونا مقداری به تعویق افتاد. الان مجبورم کتاب بخوانم تا سوادم را در سینما بالا ببرم. چرا که برای فهم بیشتر از نقش و سینما نیاز به سواد آکادمیک دارم. خلاصه باید بگویم قبل از بازی در خورشید، یک بچهلات بودم ولی اکنون سعی کردهام شرایط زندگی خودم را تغییر بدهم.
-جایزه جهانی بازیگر نوظهور جشنواره ونیز سبب نشد پیشنهاد بازیگری از پروژههای خارجی داشته باشی؟
*یک ماه طول کشید تا اسم این جایزه را حفظ کنم. جایزه مارچلو ماسترویانی. واقعیت تاکنون چنین پیشنهادی نداشتم.
-درباره جايزه جشنواره كودك و نوجوان برايمان بگو؟
*از کسب این جایزه بسیار خوشحال هستم. باعث افتخار من است که شایسته کسب این جایزه شناخته شدم. قبل از فیلم خورشید، کودک کار بودم و مورد حمایت قرار نمیگرفتم، اما بعد از این سعی میکنم با ترمیم خرابیها مسیر جدیدی در زندگی خودم پیش بگیرم. با کسب این جایزه توانستم پرچم کودکان کار را بالا ببرم تا با دیدن موفقیت من امیدوار شوند و از این که کودک کار هستند ناامید نباشند. آنها نباید آرزوهای خود را فراموش نکنند. کار جوهر مرد است و عیب و عار نیست.
-گفتی قبل از بازی در خورشید برای کسب درآمد کارهایی هم انجام میدادی… آیا شهرت امروز سبب شده نتوانی کارهای دیگری را برای کسب درآمد انجام دهی؟ دستمزد بازی در خورشید و سریال شهیدان باکری به اندازهای بوده که نیاز به کارهای دیگر نداشته باشی؟
*اولا من یک پارتی خیلی بزرگ دارم که خداست. به اندازهای به سینما علاقه دارم که الان نه سر کارم نه هیچ کار دیگری میکنم. قید همه چیز را زدم و فقط کتاب میخوانم. میخواهم تئاتر ببینم و یاد بگیرم. اینقدر به سینما علاقه دارم که به حقوق فکر نمیکنم به این فکر میکنم در فیلمی بازی کردم و میتوانم سینما را ادامه بدهم. تنها میخواهم سوادم را بالا ببرم تا بهتر نقشها را بازی کنم.
-برای آموزش بهتر بازیگری از بازیگرهایی که با آنها در خورشید کار کردی، راهنمایی گرفتی؟ مثلا از آقای عزتی که سالها در تئاتر فعال بوده است؟
*ارتباطم با آقای عزتی کاملا قطع شده ولی خانم طباطبایی خیلی به من مشورت میداد. افرادی هستند که شما را نصیحت میکنند ولی چیز خاصی به تو اضافه نمیشود. ولی خانم طباطبایی طوری پخته با من حرف میزد که به آجرهایم اضافه میشد. از ایشان خیلی چیزها یاد گرفتم. از آقای عزتی و آقای نصیریان هم خیلی ممنونم. دم همگیشان گرم.
-همکاری با آقای نصیریان چطور بود؟ حین بازی از ایشان کمک میگرفتی؟
*وقتی آقای نصیریان سر صحنه آمد، ترسیدم! نه که جلوی دوربین استرس داشته باشم. اولین روزی که جلوی دوربین رفتم، دوربین را روی دوشم گذاشتم و بازی میکردم. وقتی آقای نصیریان آمد، دیالوگ را گذاشتیم و میخواندیم و به روش زبان خودمان آن را بیرون میدادیم، به روش روحاللهی. اگر ایشان خودشان را میگرفت و با من حرف نمیزد که من خیلی میترسیدم. بچههای پشت صحنه مدام به من میگفتند، روحالله خراب نکنی، تو را میکُشد. ولی آقای نصیریان کمک میکرد، میگفت پسرجان اینجا را اینطوری بگو و اصلا نگران نباش، با هم میترکانیم. همینطوری صمیمانه صحبت میکرد و خیلی به من کمک کرد و باعث شد ترس من بریزد.
-با همبازیهایت در خورشید هنوز در ارتباط هستی؟ به آنها هم پیشنهاد بازی در کارهای دیگری شده است؟
*با مهدی در ارتباطم و میدانم قبل از اکران خورشید، سر یک کار دیگر رفته بود. مانی هم بیشتر به فوتبال علاقه دارد تا سینما و درگیر فوتبال است. تا جایی که در جریانم به شمیلا هم کاری پیشنهاد نشده است.