روز گذشته چهارصد و هشتاد و نهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران با نمایش فیلم سلطان، ساخته مسعود کیمیایی و با حضور کیانوش گرامی بازیگر این فیلم، عبدالجواد موسوی منتقد سینما و کیوان کثیریان مجری و کارشناس در سالن ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد. فيلمي تحسينشده و شاخص محصول سال ۱۳۷۵ كه حالا نسخه مرمتشده آن بار ديگر به نمايش درآمد.
عبدالجواد موسوی منتقد و کارشناس سینما در ابتدای این جلسه درباره علت عدم حضور مسعود کیمیایی بیان کرد: آقای کیمیایی دوست داشتند در این برنامه حضور داشته باشند و من ۳ روز گذشته به خانه ايشان رفتم اما زانویشان را عمل کرده بودند و برایشان سخت بود از پلهها بالا بروند.
کیوان کثیریان در ادامه درباره برهه ساخت فیلم سلطان و نکاتی که در مقطع زمانی دوران سازندگی و اوضاع کشور درباره این فیلم گفته میشد از موسوی پرسید. موسوی در این باره گفت: مسعود کیمیایی همیشه در فیلمهایش صریح صحبت کرده و تقویم و تاریخ را به یکدیگر پیوند داده است. رفاقت در فیلمهای او جاری است و مسائل روزمره نیز در آنها جای ویژه دارد. ۲ فیلم سلطان و اعتراض او به طور مشخص چنین ویژگی دارند.
وی درباره مستقیمگویی و شعارگونهگی در بخشهایی از آثار کیمیایی بیان کرد: شاید از منظری بتوان گفت بخش جلسات دانشجویی در فیلم اعتراض یا بحث درباره شهرسازی در فیلم سلطان نشان میدهد گویی فیلمساز حوصله این مباحث را ندارد و به همین دلیل عدهای این فیلمها را دوپاره میدانند که در بخشهایی پرخون و گرم و در بخشهایی دیگر شعارگونه است. فیلم سلطان در دوره سازندگی ساخته شده و از این فیلم و همینطور فیلمهای قبلی مسعود کیمیایی نیز میتوان فهمید که او چه دیدگاهی درباره شهر دارد. گاهی گفته میشد این فیلمها سفارشی هستند که من اصلا قبول ندارم. سلطان نیز نظیر فیلمهای دیگر کیمیایی با نگاه او در تعارض نیست و دغدغههای ارزشمندی را مطرح میکند که اگر مسئولان دولتی آن دوران این مسایل را جدی میگرفتند، شاید امروز بحث تراکم و توسعه بیدروپیکر شهر و این هوای آلوده را نمیدیدیم. البته فیلمساز با بیان شاعرانه، حرفش را مطرح میکند. برای مثال در صحنهای که سلطان خانه پدریاش را در یک بزرگراه توصیف میکند، آن سالها فهمیده نشد اما باید جدیتر گرفته میشد که جدا از توسعه شهر باید به انسانها نیز فکر کرد.
موسوی در ادامه نشست به برخي ديگر از خصوصيات فيلمهاي مسعود كيميايي اشاره كرده و توضیح داد: مسعود کیمیایی به لحاظ سیاسی و شخصیتی نمیتوانست در قالب جناحها بگنجد. سخت است هم بخواهیم فیلم سیاسی و اجتماعی بسازیم و هم پشتوانه سیاسی و اجتماعی به معنای حزبی نداشته باشیم.این از زیرکی و هوشمندی مسعود کیمیایی بوده است که بتواند همیشه فیلم خودش را بسازد، فیلمهایی صریح که انتقادش را به سیاستهای کشور به طور رسمی مطرح میکند و از این نظر باید به او دست مریزاد گفت.
کیوان کثیریان نبز با مطرح کردن مقایسهای درباره سینمای قبل و بعد از انقلاب مسعود کیمیایی گفت: به نظر میرسد سینمای کیمیایی قبل از انقلاب وجه هنرمندانهای دارد که مستقیمگویی و شعارگونهگی در آن به شدت فیلمی مثل سلطان او نیست. این مستقیمگویی باعث فاصله گرفتن فیلم از هنر میشود و آن را به یک سخنرانی پشت تریبون نزدیک میکند. در سلطان، گویی بازیگران خود نیز از گفتن برخی دیالوگهایشان به جهت شعاری و سنگین بودن آنها معذب هستند.
موسوی در این باره بیان کرد: نمیتوان این را هم نادیده گرفت که برخی از دیالوگهای این فیلم بعدتر به جامعه راه یافت و این ویژگی فیلم های مسعود کیمیایی و این نوع آثار اوست. شم فیلمساز در فیلم سفرسنگ، هم گاه جوری است که گویی شاهد یک سخنرانی هستیم. اما من معتقدم اتفاقا باید از مستقیمگویی در سینمای کیمیایی ترسید. ترس به این معنا که باید آن را جدیتر گرفت. چنانچه گلوگاه نفس شهر تهران بعد از فیلم سلطان بسته شد و فیلمساز دلش میخواست مسائل شهر را فیلمش به هر نوعی فریاد بزند و این شعاری به نظر رسیدن ناشی از به تنگ آمدن هنرمند و احساس خطرش بود.
عبدالجواد موسوی در پاسخ به سوالی از حاضران در سینماتک که درباره بحث تخریب جریان روشنفکری در برخی از آثار سینمای مسعود کیمیایی از جمله سلطان مطرح شده بود، توضیح داد: مسئله روشنفکری یا بهتر بگویم شبهه روشنفکری در فیلم رضا موتوری، نیز مطرح شده است و واقعا اینطور نبوده است که حکومت بخواهد روشنفکران را تخطئه کند و این هدف را به فیلمساز سفارش بدهد! در این سالها دیدهایم که روزنامههای عصبانی مقالات تندی درباره آقای کیمیایی نوشتهاند و من آنهارا قبول ندارم و نمیپسندم که بگوییم ایشان وابسته بودهاند. اهمیت مسعود کیمیایی در فیلمسازی به دلیل جهانی است که برای مخاطب خلق میکند. ما کارگردانان خوشذوق و تکنیکی داریم که کارهایشان را هم تحسین میکنیم اما اینکه چقدر اثرشان به زندگی روزمرهمان ورود پیدا میکند، مهم است.
كيوان کثیریان نیز در اینباره گفت: قطعا در این سالها و در طول زمان ثابت شده این شائبهها درباره مسعود کیمیایی اصلا درست نیست.
در ادامه یکی از حاضران درباره نمایش فیلم سلطان در دوره پانزدهم جشنواره فیلم فجر که به نوعی بایکوت و مورد بیمهری واقع و سانسورهایی زیادی نیز در نمایش و عرضه آن اعمال شد، توضیح داد.
در ادامه کیانوش گرامی بازیگر این فیلم نیز پشت میکروفون قرار گرفت و بیان کرد: من با آقای کیمیایی زندگی کردهام و تمام این سالها برایم خاطره ساخته است. در ابتدا ۳۶ مورد را از فیلم سلطان حذف کردند و به آقای کیمیایی احترام نگذاشتند. من با آقای کیمیایی آن روزها به وزارت ارشاد میرفتم و در جریان جزییات این بیمهریها بودم. من ۴۰ سال شاگردی او را کردم و دستکم ۲۰ سال به طور ویژهتر همراهش بودم. او از خودش یک متر خانه ندارد و حیف است این فیلمساز در ۸۰ سالگیاش آنطور که شایسته است مورد احترام قرار نمیگیرد. مبادا روزی افسوس بخوریم که چرا از این فیلمساز بزرگ حمایت نکردهایم. شاید این جای گفتن ندارد که او به من میگفت گرامی تکرار ناشدنی است. بودن این عزیزان برای کشورمان یک برکت است و باید قدر عزیزانی مثل مسعود کیمیایی را بدانیم.
عبدالجواد موسوی نیز در ادامه بیان کرد: اراده معطوف به حیات، عنوان یادداشتی بود که امسال همزمان با تولد مسعود کیمیایی درباره او نوشتم. کیمیایی فیلمسازی است که مدام در حال خواندن و نوشتن و فکر کردن است که این ویژگی او را بسیاری از جوانان هنرمند امروز ندارند. او موسیقی را بسیار خوب میشناسد و یکی از برجستهترین کارهایش را نیز در همین موسیقی فیلم سلطان، از کارن همایونفر میبینیم.
كيانوش گرامی نیز در ادامه درباره شرایط تولید سخت و عدم حمایت دولتی در همکاریهایش با مسعود کیمیایی بیان کرد: ما فیلم جنگی ساختیم اما به ما یک کلاشینکف نمیدادند. آقای کیمیایی فیلمهایش را در بازههای زمانی کوتاهی میسازد. او سلطان را را در ۱۹ روز ساخت اما گفتیم ۲۱ روز. یادم است من در طول یکی از سالهای همراهی با او، فقط ۳ روز او را ندیدم! مسعود کیمیایی عجیب و غریب و باهوش است. او مدیریت پنهانی دارد که شبیهاش را جایی ندیدهام. کاش او آنقدر با دلش فیلم نمیساخت!
عادل تبریزی کارگردان سینما که سابقه دستیاری مسعود کیمیایی را داشته است و در جلسه حضور داشت، نیز بیان کرد: یکی از اتفاقات پشت صحنه فیلم سلطان برای من درس بزرگی در کارگردانی بوده است. در پلانی از فیلم سلطان، مهدی صباحی دمبل میزند و در ۲ نما دمبل در ۲ دست متفاوتش قرار دارد. وقتی آقای کیمیایی متوجه این موضوع میشود پلان را تکرار نمیکند و دیالوگی برای بازیگر مقابل میگذارد که میگوید دمبل را بده دست دیگرت که خسته نشود و این هوشمندی یک کارگردان است که در لحظه تصمیم درست بگیرد. شبیه به این اتفاقات برای ما در فیلمهای حکم و رئیس و… که من افتخار دستیاری آقای کیمیایی را داشتم، اگر میافتاد ایشان با هوشمندی کار را مدیریت میکردند.
عبدالجواد موسوی نیز بیان کرد: گاهی آقای کیمیایی به سراغ مسئلهای رفتهاند که بشود دربارهاش فیلم ساخت. ایشان همیشه دوست داشتند در بطن جامعه فیلم بسازند. برای مثال در فیلم ردپای گرگ، در صحنهای که فرامرز قریبیان از زندان آزاد میشود، با چند نما وضعیت و روزگار تهران آن زمان را میبینیم. فیلمهای او آدرسهای درستی به مخاطب میدهد و در سلطان نیز موضوع رفاقت و خانواده و… را همزمان با مسائل سیاسی و اجتماعی مطرح میکند که باعث شده است فیلم در گذر زمان تاریخ مصرفش تمام نشود. یا فیلم غزل، که مرحوم گلشیری سالها قبل دربارهاش گفته بود بهترین فیلم کیمیایی است. احمد طالبینژاد نیز گفته بود دندان مار، بهترین اثر اوست و بعد گفت سرب. زیرا فیلمهای کیمیایی با گذر زمان بهتر و بیشتر فهمیده میشوند. خیلی سخت است فیلمی بسازی که هم حرف روز را بزند و هم ۱۰ سال بعد از آن بیشتر درک شود. فیلمساز سیاسی اجتماعی را نباید محدود کرد. فیلم متروپل، کیمیایی بعد از ۵ فیلم نوشت که رد شد، ساخته شد و این انتخاب ششم مسعود کیمیایی به گفته خودش بود اما این فیلمساز در همان فیلم یک تک جمله تاریخی دارد که وقتی سینماها بسته میشوند موتور سوار زیاد میشود. او ردپا و امضای خود را در آثارش به جا میگذارد. متاسفانه نگاه رسمی و جشنوارهای هیچ وقت ایشان را همراهی نکرده است و نارواست که او را به چیزهایی متهم کنیم که شایستهاش نیست. حتی فیلم تیغ و ابریشم، نیز که آقای کیمیایی خود گفتهاند در آن به سراغ سوژهای کمتر حساسیت برانگیز رفتهاند نیز قلم و قمع شدهاست.
کیانوش گرامی در ادامه جلسه درباره خاطرات شیرینش از پشت صحنه ساخت فیلم سلطان و سایر آثار کیمیایی بیان کرد: من در فیلمی به نام فریاد با مسعود کیمیایی کار میکردم که قرار بود اتوبوسی را چپ کنیم و هیچ رانندهای قبول نمیکرد. در نهایت یک راننده را پیدا کردیم و در اصفهان فیلمبرداری داشتیم. یک روز به آن راننده گفتم از صبح سر صحنه حاضر باشد اما نمیدانستم چه جور او را بفرستم که صحنه چپ شدن اتوبوسش را نبینند. به او گفتم به چند مار نیاز داریم و گفت یکی از اقوامش در کاشان چند مار دارد که میتواند در اختیارمان بگذارد. او را به کاشان فرستادیم و ما در این فاصله اتوبوسش را چپ کردیم اما روغن موتورش ناگهان در اتوبوس خالی شد و ۲ شیشهاش هم شکست و دیدیم و آن زمان مجبور شدیم ۲۰۰ تومان به او پول بابت خسارتها و دستمزدها بدهیم که مبلغ نسبتا زیادی بود. ما در تولید سختیهای زیادی آن دوران میکشیدیم برای مثال در همکاری با رسول ملاقلیپور در فیلم مجنون، مجبور شدم که تلفن بدزدم زیرا مخابرات اجازه فیلمبرداری نمیداد. آشنایی من با بسیاری از بزرگان مثل علیرضا اسپهبد و احمد شاملو در همراهی با مسعود کیمیایی اتفاق افتاد و این باعث افتخارم بود. او به شاملو و ابراهیم گلستان بسیار احترام میگذاشت.
عبدالجواد موسوی نیز بیان کرد: یک روز در خیابان سهروردی دیدم یک کالباس فروشی عکس مسعود کیمیایی را به دیوار زده است. صاحب مغازه از او بسیار تعریف کرد و من هم گفتم با مسعود کیمیایی رفاقت دارم و نمیخواست از من پول خریدهایم را بگیرد زیرا دوست مسعود کیمیایی هستم. شاید فیلمسازی را که چنین جایگاهی بین مردم بیابد سراغ نداشته باشیم. شاید او امروز دیگر حوصله ساختن یک فیلم شاعرانه مثل غزل، را نداشته باشد اما از معدود افرادی است که عمرش هنریاش به یک و دو دهه ختم نمیشود. باید در ارزیابی کارهایش سن و خستگی و همه شرایط تولید و تهیه یک فیلم را درنظر گرفت زیرا سینما هنری دسته جمعی و کار گروهی است و تا زمانی که همه با یکدیگر همسنگ نشود کار قوتی را که باید نمیگیرد و در نهایت باید بگویم که سلطان از فیلمهای درخشان کیمیایی است که باید نقاط قوت آن را در نظر گرفت.
